از دل بیرون آمد و بر سپیدی کاغذ جای گرفت……❤❤
|
که خواهد آمد, باور کن … برای این ساخته شده که حرف های آدم ها با هم از یک درگاه امن، از جایی که چشم کسی بهش نخورد، گوش کسی نشنود و دست … بنویسی دلم داره از دهنم میزنه بیرون. … یک دوستت دارم می نوشتیم روی کاغذ، می رفتیم تو راه مدرسه اش. … خدایـا شکرت ❤️ … چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق، همچنان، عشق بماند؟ |
|
ترا میخواهم و دانم که هرگز; به کام دل در آغوشت نگیرم; توئی آن آسمان صاف و روشن … همچو موج ابر سپیدی کنار تو; بر گیسویم نشسته گل مریم سپید; هر لحظه میچکید ز … آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت; غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود; دست من و آغوش تو ! … I speak out of the deep of night; out of the deep of darkness; and out of the … |
|
. … دیرزمانیست به دنبال قافیه ای. همردیف سپیدی دندانهایت می گردم!!! رهــــا … توفان ز جای می کند این آشیانه را. عشق! ای بهار … ز دامان افق بيرون همي رفت. شفق بازي … خنجر به دست آمد و در اضطراب شد … غزلی از بهمن صالحی (از کتاب باغ کاغذی). شیفتگی … آتش گرفت صبح و تو از عشق دم زدی. |
|
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ ساعت 6:31 PM توسط ❤❤مهدیه❤❤ | نظر بدهيد … چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند. که ترا می برد این گونه به ژرفای … |
|
ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد. صدایی که به هیچ … بیرون ز تو نیست هر انچه در عالم هست از خود بطلب هر انچه خواهی که تویـی. + نوشته شده در … خواهرم تكهي ناني آورد، آمد آنجا. لب پاشويه … شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري … صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است … پشت شمشاد ها کاغذ جمعه ها را … قلعه ترسهای مرا می گرفت |
|
بعضیا از تک پر بودن فقط پرشو یاد گرفتن … + نوشته شده در چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 16:40 توسط ❤ ســـالــار غــم™❤ | 12 … ﺭﻭﺯﻱ میرسد بی تفاوتی هایت را با جای خالی ام حس کنی و در دلت با بغض بگویی … بعضی ها خود را یکرنگ می پندارند ؛ آری که به راستی یک رنگند اما سپید را … بعضیا فقط روی کاغذ آدمهای خوبی هستن ! |
|
استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفت اما هنوز در همسایگی ما … ھمه دل پر از مھر این آب و خاک … به جای آنکه از لحظه ای در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه … یک سال به ارزش رفاقتمان افزوده شد، مبارکمان باد❤❤ … را به رخ می کشند و از خلالِ تماسی که با اشیاء دارند، با جهانِ بیرون، در هم می آمیزند. |
|
نقطه نگذاشتم… ❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤. هنوز مثل سابق. “مهربانم”. اما دیگر کسی صدایم نمی کند. “مهربانم” … میدونید!!! ﻭﻗﺘﯽ. ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ “ﮔﯿﺮ” ﺑﺎﺷﻪ ،. ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ “ﻧﺦ ﮐﺶ” … |
|
مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــــا اســـمشــــو وقتــــی میشنــــوی داغ دلتـــــ تـــــازه … باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم … که به جای تلاقی نگاه و سعی بر گریز بی امان … گفتی كه شانه هايت را ميخواهم ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم … می خـوام که بهـ♥ــنام بـدونـه ❤❤❤ که عشق من تنـها اونه. |
|
لباس تمیز تنم کرد وروسری سفیدی مثل همان که سر خودش بود سرم کرد. … عشقم ❤️❤️ @nakaman13670. |
|
تو نبودي دل به دل راهي نداشت. ازخيال عشق آگاهي نداشت. تو نباشي تا قيامت بي کسم. در تمام زندگي دلواپسم. شب شرابی خوردم و مستی مرا در بر گرفت. دوریت آمد به یادم … |
|
ادامه نوشته · + نوشته شده در شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 12:6 توسط ✖ωــتاره❤فرهاבڪوه ڪטּ✖ | 185 نظر … دلـــــم مـــیــگـــه: دعـایتـــــ گـرفـتـــــ مـــادر بـزرگــــ . |
|
گاهی مداد و کاغذی بیرون و تصویری … راه هایی که جایی آدمی از . … بهار آمد گل و نسرین نیاورد … پرستو آمد و از گل خبر نیست … دلم واقعا تنگ شده به آدما اصلا دست بزنم. |
|
… ً غلط است آزرده نشيد : ميتوانيد نوشته كنيد دلم سوخت و يا آتش گرفت : … داغ دل · 19 tuntia ·. ❤️ کاش یکی دست به کارشه و تو ارتفاعِ پونصد متریِ زمین یه اتاقکِ شیشهای بسازه،یه اتاقکِ شیشهای با یه صندلیِ چوبی،یه آهنگِ ملایم و قلم و کاغذ. … برف که میاد از اون بالا شاهِدِ سفیدیِ شهر باشی،…دوربینتو … او ها یک گپ یادم آمد ! تو گفته … |
|
گفت این آقا خود علیع است من سیر او را نگاه کردم آمدم بیرون رفتم همان جلسه کاغذ رسیده … حضرت سلیمان فرزندی داشت که فوت کرد، ایشان خیلی ناراحتی کرد، دو مَلَک آمدند برای … پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم … خبرنگاران بخش هاي مختلف وارد استاديوم شده اند و جمعيت هم به جاي اينكه كم شود … |
|
سپس آنرا در كيسه پارچه اي يا كاغذي يا شيشه ريخته دو قاشق را در قوري چيني و … و بيرون بدن بزنيد بعد دو حبه سير را ريز رنده مي كنيم و مي ماليم به همه جاي ماهي بعد يك … بجوشد وقتي كف وخون گوشت بيرون آمد كف آنرا بگيريد و دور ريخته سپس يك قلم … ابتدا از دور قابلمه چربي توليد شده هر وقت كل سطح روي مواد را چربي گرفت اين غذا … |
|
جایی که ستارهها هدایتم میکنند و فراموش نکنم مهربانترین، هدایت گرانی را از … در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. … می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. … و اون آدمایی که دستت رو گرفتن رو اصلاً نبینی ولی زمان که میگذره میفهمی اون آدم … وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نشنیدی ؟ |
|
مطمئنم دوستان خوب کیانا تونستن قسمتی از جای خالیه اونو براتون پر کنن. … (راستی راست میگن که اونجا از شیر های آبش آب پرتقال بیرون میاد؟ … راستی جانان صبح روز بعد مادر بزرگ عزیزت به مغازه ام امد وخوابم را برایش تعریف … همیشه قلم به دستو زلال دل باشید به روی کاغذ. … هر وقت دلم می گرفت با تو حرف می زدم. |
|
کلبه ی صفای دل عسل به کلبه صفای دل خوش آمدید. … زیبایی یک زن در چشمانش پدیدار میشود چرا که آنها دروازه های باز قلبش هستند جایی … عشق قشنگ است و خالی از تظاهر ، اما قشنگ تر از آن ، این حسی ست كه بر كاغذ هایمان … در باز شد و مرجان از خونه بیرون آمد . … قاسم موهای قهوه ای رنگ مرجان را در دست گرفت و او را از زمین بلند کرد و سیلی … |
|
فصل های سوم و چهارم رمان جایی که قلب آنجاست. … تا نيمه اتاق گسترانده بود به پهلو غلتيدم و لحظه اي از پنجره به بيرون چشم دوختم آشمان صاف و آبي … بودند و غالباً روسري هاي رنگي برسر داشتند از طرز لباس پوشيدنشان خوشم آمد و تصميم گرفتم … هنوز گوشي در دستانم بود که مرد جوان از من فاصله گرفت و به سمت ديگر پذيرش رفت گوشي … |
|
مانند کاغذ سمباده هستند … ای دل ساده بکش درد که حقت این است از زمانه بشود دلسرد حقت این است هر چه گفتم مشو عاشق نشنیدی حالا همچو … صدای شیون و زاری از چند متر آنطرف تر می آمد … پسر عکس را گرفت و نگاه کرد همان لحظه احساس کرد جانی ندارد روی زانو نشست و … هرگز درباره هیچکس قضاوت نکن مگر آنکه خود را به جای او بگذاری «. |
|
کسی که آمدنی بود و هست می آید. |
|
به روزایی که هر آدمی رو که دلم میخواست عاشقش میشدم… دوستش … از دهان من بیرون می آیند … یا مثلاً بارون که گرفت، بریم سمتِ هر … امیدوارم حداقل بعد پاییز در زمستان بهمن که آمد … اما دوست داشتم امشب به عنوان عیدی بذارمش. ❤❤❤. گاهی در این زمانه کر و لال می شوم … صد ورق کاغذی که خاک خورده … دیگر از آن سفیدی تنهایی ام هیچ نمانده است. |
برچسبها:. | شعر هایی که بیشتر به دلم نشسته اند, @nakaman13670 - Сторінка публікацій каналу, ××الـــفـبــاے بـــے ڪــسـے ×× | شعر, ❤ عــــاشــــقــــانــــه ❤ | تیکه دار - blogfa, ❤️ عشق زیبا ️❤ – Telegram, ❤*ترنم عشق*❤, ❤✿ஐبانوی شهریورஐ✿❤ | آذر ۱۳۹۲ - خدایا دیدی؟؟!!, ❤خاطرات بچه های مشکی❤ - blogfa, بـــــی دلـــــــیـــــل, باور کن نخونی ضرر کردی اونم چه جور.., تیوال شعر و ادبیات, جایی که قلب آنجاست - دلم بچگے میخواهد - blogfa, چه کسی بود صدا زد سهراب؟, حرفهای تکان دهنده, داستان های آموزنده آقا بود گفت این علیع شیخ کاغذ است مدیر ..., داغ دل - Julkaisut | Facebook, دل نوشته هایی برای کیانا - کیانا وحدتی, شعر عاشقانه ❤️ زیباترین اشعار و غزل های عاشقانه کوتاه, عـــــشــــق مــــتــــروكـــــــه, کسی که آمدنی بود و هست می آید, کلبه ی صفای دل عسل, هفته سوم بهمن ۱۳۹۲ - اتاق خنده+مطالب جالب+ترول..., یادداشت - رقص واژه ها بر صفحه سپید